اهوراگين
وقتي فهميدم پسري بهت زده شدم. با اينكه همه ش به نيروانا يادآوري مي كردم كه ممكنه پسر باشي خودم جا خوردم وقتي دكتر حجت با اون سبك غافلگيرانه ش خبر اهورا بودنت رو بهمون داد. ماجراش رو كامل توي وبلاگ خواهري نوشته م. همينجور گيج و منگ بودم، حتي پيش خاله رادك كه درددل مي كردم اشكم جاري شد. از اينكه تو از جنس من نيستي و اونقدر به روحياتت شناخت ندارم دلهره داشتم. چه جوري از پس پرورشت بربيام كوچولوي مريخي من! تا اينكه يه پيغامِ سراسر معنا تلنگر بزرگي بهم زد و هشيارم كرد. من رسالتم رو دريافته بودم و هيچ چيز زيباتر و آرامش بخش تر از اين نيست كه آدم تكليفش رو بدونه و هدفش مشخص باشه. برات يادگارش ميكنم اهوراي آسمانيِ من و اميدوارم كه بتونم به...